فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frostbite

ˈfrɑːstbaɪt ˈfrɒstbaɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

آب‌و‌هوا سرمازدگی، یخ‌زدگی بافت بدن در اثر سرما

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Gloves protect fingers from frostbite.

دستکش انگشتان را از سرمازدگی حفظ می‌کند.

His ears were frostbitten and they had to cut them off.

گوش‌های او یخ‌زده بود و مجبور شدند آن‌ها را ببرند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frostbite

  1. noun destruction of tissue by freezing and characterized by tingling, blistering and possibly gangrene
    Synonyms:
    cryopathy

ارجاع به لغت frostbite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frostbite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frostbite

لغات نزدیک frostbite

پیشنهاد بهبود معانی