شکل نوشتاری این لغت در حالت صفت (adjective): bare-bones
چارچوبهای اصلی، اساسیترین بخشها، اس و اساس (مهمترین بخش هر چیز)
The report provided only the bare bones of the investigation.
در این گزارش تنها اساسیترین بخشهای تحقیقات ارائه شده است.
The article gave a bare bones account of the politician's scandal, without going into the details.
در این مقاله بدون پرداختن به جزئیات، چارچوبهای اصلی رسوایی این سیاستمدار توضیح داده شده است.
اساسی، ضروری، کلی (بدون جزئیات)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bare-bones budget only accounted for essential expenses.
بودجهی کلی فقط هزینههای اساسی را دربرمیگیرد.
The bare-bones training program covered the essential skills needed for the job.
برنامهی آموزشی اساسی مهارتهای ضروری موردنیاز برای کار را پوشش میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bare bones» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bare-bones-2