فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crescent

ˈkresnt ˈkresnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crescents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    هلال، ماه نو، (صفت‌گونه) هلالی، هلالی‌شکل
    • - I saw the green fields of heaven and the crescent of the new moon
    • - مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
    • - The bay formed a natural crescent, with sandy beaches stretching along its curved edge.
    • - این خلیج یک هلال طبیعی را با سواحل شنی‌ای که در امتداد لبه‌ی خمیده‌ی آن کشیده شده بود، شکل می‌داد.
  • adjective
    روبه‌افزایش، روبه‌رشد
    • - The company's profits showed a crescent trend.
    • - سود شرکت روندی روبه‌افزایش را نشان داد.
    • - The artist's popularity was on a crescent trajectory.
    • - محبوبیت این هنرمند در مسیر روبه‌رشد بود.
    • - Amirpoor Crescent
    • - دور برگردان (راه نیم‌دایره‌ای) امیرپور
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crescent

  1. adjective sickle-shaped
    Synonyms: bowed, bow-shaped, concave, convex, crescentic, crescentiform, curved, falcate, semicircular
  2. noun sickle-shaped object
    Synonyms: bow, concave figure, convex figure, cresentoid, curve, demilune, half-moon, horned moon, lune, meniscus, new moon, old moon, sickle

ارجاع به لغت crescent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crescent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crescent

لغات نزدیک crescent

پیشنهاد بهبود معانی