شکل جمع:
crescentsهلال، ماه نو، (صفتگونه) هلالی، هلالیشکل
I saw the green fields of heaven and the crescent of the new moon
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
The bay formed a natural crescent, with sandy beaches stretching along its curved edge.
این خلیج یک هلال طبیعی را با سواحل شنیای که در امتداد لبهی خمیدهی آن کشیده شده بود، شکل میداد.
روبهافزایش، روبهرشد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company's profits showed a crescent trend.
سود شرکت روندی روبهافزایش را نشان داد.
The artist's popularity was on a crescent trajectory.
محبوبیت این هنرمند در مسیر روبهرشد بود.
Amirpoor Crescent
دور برگردان (راه نیمدایرهای) امیرپور
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crescent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crescent