بزرگتر شدن از، زودتر روییدن از
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
he has outgrown his brother
او از برادرش بزرگتر شده است. (رشد بیشتری کرده است)
Gradually he outgrew his bad habits.
کمکم بر عادات بد خود چیره شد.
He has outgrown his clothes.
لباسهایش برایش کوچک شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «outgrow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/outgrow