به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Outgrow

ˌaʊtˈɡroʊ aʊtˈɡrəʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    بزرگ‌تر شدن از، زودتر روییدن از
    • - he has outgrown his brother
    • - او از برادرش بزرگ‌تر شده است. (رشد بیشتری کرده است)
    • - Gradually he outgrew his bad habits.
    • - کم‌کم بر عادات بد خود چیره شد.
    • - He has outgrown his clothes.
    • - لباس‌هایش برایش کوچک شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد outgrow

  1. verb
    Synonyms: grow beyond, leave-behind, relinquish, discontinue, give up

لغات هم‌خانواده outgrow

ارجاع به لغت outgrow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outgrow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/outgrow

لغات نزدیک outgrow

پیشنهاد بهبود معانی