گذشتهی ساده:
grew upشکل سوم:
grown upسومشخص مفرد:
grows upوجه وصفی حال:
growing upبزرگ شدن، رشد کردن، بالغ شدن
I grew up in a small village by the river.
من در روستای کوچکی کنار رودخانه بزرگ شدم.
This is the neighborhood where my father grew up.
این محلهایست که پدرم در آن بزرگ شده است.
She grew up to be a good teacher.
در بزرگی معلم خوبی شد.
بالغانه رفتار کردن، پخته رفتار کردن، عاقلانه رفتار کردن، بچهگانه رفتار نکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She told her brother to grow up after he threw a tantrum.
بعداز اینکه برادرش قهر کرد، به او گفت بالغانه رفتار کند.
It’s time to grow up and take responsibility for your actions.
وقتش رسیده که بچهگانه رفتار نکنی و مسئولیت اعمالت را بپذیری.
شکل گرفتن، ساخته شدن، توسعه یافتن (شهر)
The industrial area grew up rapidly after the factories opened.
منطقهی صنعتی پساز افتتاح کارخانهها بهسرعت توسعه یافت.
Many villages grew up near the riverbanks.
بسیاری از روستاها در کنار رودخانهها ساخته شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grow up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grow up