فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Moribund

ˈmɔː- / / ˈmɑː- ˈmɒrəbʌnd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

درحال نزع، در سکرات موت، رو به مرگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a moribund patient

بیمار مردنی

a moribund economy that filled the nation with despair

اقتصاد محکوم به زوال، که ملت را دستخوش نومیدی کرد

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A new manager was hired to revive the moribund factory.

مدیر جدیدی استخدام شد تا کارخانه‌ی ازکار‌افتاده را احیا کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد moribund

  1. adjective dying
    Synonyms:
    fading declining passing expiring going mortal doomed fated perishing mortally ill on one’s last leg one foot in the grave at death’s door on one’s deathbed at the end of the rope

ارجاع به لغت moribund

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moribund» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/moribund

لغات نزدیک moribund

پیشنهاد بهبود معانی