با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Florescence

floʊˈresəns flɔːˈresns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    فصل شکوفه‌دهی، حد اعلای تمدن یک قوم
    • - During that century Persian literature reached its florescence.
    • - در آن سده ادبیات فارسی به شکوفایی رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد florescence

  1. noun flowering
    Synonyms: blossoming, flourishing, development

ارجاع به لغت florescence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «florescence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/florescence

لغات نزدیک florescence

پیشنهاد بهبود معانی