صفت تفضیلی:
more effeminateصفت عالی:
most effeminate(مرد) زنصفت، زنمنش، زنانه، شبیه به زن
His effeminate mannerisms caught everyone’s attention at the party.
رفتارهای زنانه او در مهمانی توجه همه را به خود جلب کرد.
a male homosexual with effeminate mannerisms
مرد همجنسگرای زنمنش
ضعیف، سست، بیرنگ، ناتوان، پست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Critics labeled the film's protagonist as effeminate.
منتقدان قهرمان فیلم را ضعیف خطاب کردند.
effeminate art
هنر پست
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «effeminate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/effeminate