امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Effeminate

ɪˈfemənət ɪˈfemənət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more effeminate
  • صفت عالی:

    most effeminate

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun countable
(مرد) زن‌صفت، زن‌منش، زنانه، شبیه به زن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His effeminate mannerisms caught everyone’s attention at the party.
- رفتارهای زنانه او در مهمانی توجه همه را به خود جلب کرد.
- a male homosexual with effeminate mannerisms
- مرد هم‌جنس‌گرای زن‌منش
adjective
ضعیف، سست، بی‌رنگ، ناتوان، پست
- Critics labeled the film's protagonist as effeminate.
- منتقدان قهرمان فیلم را ضعیف خطاب کردند.
- effeminate art
- هنر پست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد effeminate

  1. adjective having female qualities
    Synonyms: epicene, feminine, womanish, womanlike, womanly
    Antonyms: manly, masculine

ارجاع به لغت effeminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «effeminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/effeminate

لغات نزدیک effeminate

پیشنهاد بهبود معانی