فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Son

sʌn sʌn

شکل جمع:

sons

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

فرزند پسر، پسر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

John and David are my sons.

جان و دیوید پسران من هستند.

Iraj's son is a doctor.

پسر ایرج پزشک است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Mary gave birth to a son.

مری پسر زایید.

sons of Iran

فرزندان ایران

Can you help me with this suitcase, son?

پسرم، می‌توانی در حمل این چمدان به من کمک کنی؟

the Father, the Son, and the Holy Ghost

پدر و پسر و روح‌القدس (خدا و عیسی و روح‌القدس)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد son

  1. noun a male human offspring
    Synonyms:
    boy child male lad male child offspring descendant heir relative sibling dependent disciple junior scion foster-son chip-off-the-old-block his father's son word logos sliver native ben fils
    Antonyms:
    daughter
  1. adjective
    Synonyms:
    sibling filial

Collocations

the son

عیسی، حضرت مسیح

ارجاع به لغت son

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «son» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/son

لغات نزدیک son

پیشنهاد بهبود معانی