فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Consanguineous

kɑːnsæŋˈɡwɪniːəs ˌkɒnsæŋˈɡwɪnɪəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective
    هم‌نیا، هم‌خون، هم‌تبار، خویش، خویشاوند (consanguine هم می‌گویند)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد consanguineous

  1. adjective Connected by or as if by kinship or common origin
    Synonyms: akin, cognate, kin, consanguine, agnate, allied, connate, connatural, blood-related, kindred, related, consanguineal

ارجاع به لغت consanguineous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consanguineous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consanguineous

لغات نزدیک consanguineous

پیشنهاد بهبود معانی