Unmerited

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناروا، غیرمنصفانه، ناحق، بی‌جهت، بی‌دلیل، بی‌مورد، ناسزا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The child received unmerited blame for something his brother had done.
- کودک بابت کاری که برادرش کرده بود، به‌ناحق سرزنش شد.
- The assistant received unmerited praise for work he didn't complete.
- معاون برای کاری که انجام نداده بود، ستایش بی‌موردی دریافت کرد.
- She expressed regret for the unmerited advantages she had benefited.
- او بابت امتیازهای غیرمنصفانه‌ای که از آن‌ها بهره‌مند شده بود، ابراز پشیمانی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unmerited

  1. adjective not deserved or not earned; something given or happening without justification or fairness
    Antonyms:
    merited

ارجاع به لغت unmerited

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmerited» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unmerited

لغات نزدیک unmerited

پیشنهاد بهبود معانی