آخرین به‌روزرسانی:

Unmerited

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ناروا، غیرمنصفانه، ناحق، بی‌جهت، بی‌دلیل، بی‌مورد، ناسزا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The child received unmerited blame for something his brother had done.

کودک بابت کاری که برادرش کرده بود، به‌ناحق سرزنش شد.

The assistant received unmerited praise for work he didn't complete.

معاون برای کاری که انجام نداده بود، ستایش بی‌موردی دریافت کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She expressed regret for the unmerited advantages she had benefited.

او بابت امتیازهای غیرمنصفانه‌ای که از آن‌ها بهره‌مند شده بود، ابراز پشیمانی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unmerited

  1. adjective not deserved or not earned; something given or happening without justification or fairness
    Antonyms:
    merited

ارجاع به لغت unmerited

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmerited» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unmerited

لغات نزدیک unmerited

پیشنهاد بهبود معانی