آخرین به‌روزرسانی:

Unmet

ʌnˈmet ʌnˈmet

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

برآورده‌نشده، تأمین‌نشده، برطرف‌نشده، تحقق‌نیافته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Her expectations remained unmet despite all his efforts.

باوجود تمام تلاش‌هایش، انتظارات او تحقق نیافتند.

There is a growing awareness of the unmet mental health needs in society.

آگاهی از نیازهای برطرف‌نشده‌ی سلامت روان در جامعه، درحال افزایش است.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت unmet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unmet

لغات نزدیک unmet

پیشنهاد بهبود معانی