برآوردهنشده، تأمیننشده، برطرفنشده، تحققنیافته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her expectations remained unmet despite all his efforts.
باوجود تمام تلاشهایش، انتظارات او تحقق نیافتند.
There is a growing awareness of the unmet mental health needs in society.
آگاهی از نیازهای برطرفنشدهی سلامت روان در جامعه، درحال افزایش است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unmet» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unmet