با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Padded

ˈpædɪd ˈpædɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    pads
  • وجه وصفی حال:

    padding

معنی

adjective
پشتی‌دار، پر، باد‌کرده، درشکچه‌دار، انباشته، بادکرده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد padded

  1. adjective Softened by the addition of cushions or padding
    Synonyms: stuffed, filled, cushioned, quilted, cushiony
  2. verb Add details to
    Synonyms: inflated, amplified, enlarged, walked, dramatized, wadded, trudged, stretched, tramped, stuffed, embroidered, plodded, spread, aggrandized, overstated, embellished, overcharged, muffled, bolstered, matted, fudged, fattened, exaggerated, expanded, lengthened
    Antonyms: simplified
  3. verb Walk heavily and firmly, as when weary, or through mud
    Synonyms: stuffed, tramped, trudged, plodded, slogged

ارجاع به لغت padded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «padded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/padded

لغات نزدیک padded

پیشنهاد بهبود معانی