بهطور تکراری، بهطور مکرر، مکرراً
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She pressed the button repetitively.
او دکمه را بهطور مکرر فشار داد.
I talked repetitively about Joe.
مکرراً دربارهی جو صحبت کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «repetitively» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/repetitively