فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Swag

swæɡ swæɡ

شکل جمع:

swags

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun slang uncountable

قدیمی مال دزدی

The gang members divided the swag among themselves.

اعضای باند مال دزدی را بین خود تقسیم کردند.

The thief was caught with a bag full of swag.

دزد با کیسه‌ای پر از مال دزدی دستگیر شد.

noun uncountable

انگلیسی آمریکایی کالای تبلیغاتی (که در نمایشگاه و رویداد و غیره به‌طور رایگان به شرکت‌کنندگان داده می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

I love attending fashion shows because they always have the best swag.

عاشق شرکت در شوهای مد هستم زیرا همیشه بهترین کالاهای تبلیغاتی را دارند.

After the concert, we were each given a bag of swag containing posters and stickers.

پس از پایان کنسرت، به هرکدام از ما یک کیسه کالای تبلیغاتی حاوی پوستر و استیکر داده شد.

noun uncountable

قدیمی (انگلیسی استرالیایی) باروبندیل، بندوبساط (وسایل شخصی)

The homeless man carried all his swag with him.

مرد بی‌خانمان تمام باروبندیلش را با خودش حمل می‌کرد.

He only had a few items in his swag.

فقط چند قلم در بندوبساط داشت.

noun slang uncountable

تیپ (ظاهر یا شیوه‌ی رفتار شیک و بااعتماد‌به‌نفس)

That woman's got swag.

اون زن تیپ زده.

My girlfriend got a swag on.

دوست‌دخترم تیپ زده.

noun countable

آذین (آویزان از پنجره)

The velvet swag gave the window a luxurious feel.

آذین مخملی حالتی مجلل به پنجره داد.

The swag of pearls caught the eye of every visitor.

آذین‌های مروارید چشم هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد.

noun countable

ریسه‌ی گل (به عنوان تزیین)

The doorway was adorned with a beautiful swag.

سردر با ریسه‌ی گل زیبایی آراسته شده بود.

The entrance to the garden party was adorned with a swag of wildflowers.

ورودی باغ مهمانی با ریسه‌ی گل‌های وحشی تزیین شده بود.

verb - intransitive

پس‌وپیش رفتن، تلوتلو خوردن، یک‌وری شدن

The boat began to swag back and forth as the waves grew stronger.

با قوی‌تر شدن امواج، قایق شروع به پس‌وپیش رفتن کرد.

The drunk man swagged around the bar.

مرد مست در اطراف بار تلوتلو می‌خورد.

verb - transitive

زینت دادن (با تزیینات آویزان)

She swagged the entrance to the party.

در ورودی مهمانی را زینت داد.

The interior decorator swagged the windows.

دکوراتور داخلی پنجره‌ها را زینت داد.

noun informal

یک عالمه (مقدار یا تعداد زیاد)

a swag of letters to read

یک عالمه نامه برای خواندن

He arrived with a swag of gifts for her.

با یک عالمه هدیه برای او وارد شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swag

  1. noun goods or money obtained illegally
    Synonyms:
    loot booty spoils plunder prize graft boodle dirty-money pillage spoil
  1. verb droop, sink, or settle from or as if from pressure or loss of tautness
    Synonyms:
    sag flag
  1. verb walk as if unable to control one's movements
    Synonyms:
    stagger lurch reel careen keel

ارجاع به لغت swag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swag

لغات نزدیک swag

پیشنهاد بهبود معانی