با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Cruet

    ˈkruːɪt ˈkruːɪt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    انگلیسی بریتانیایی جاادویه‌ای

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - Please pass the cruet, I need to add some pepper to my soup.
    - لطفا جاادویه‌ای را بدهید، می‌خواهم کمی فلفل به سوپم اضافه کنم.
    - My grandmother always used an antique silver cruet during family dinners.
    - مادربزرگم همیشه هنگام شام‌های خانوادگی از یک جاادویه‌ای نقره‌ای‌رنگ عتیقه استفاده می‌کرد.
    noun countable
    انگلیسی آمریکایی جاروغنی
    - Could you please pass me the cruet?I need to dress my salad.
    - می‌شود لطفا جاروغنی را به من بدهی؟ باید سالادم را درست کنم.
    - The waiter placed the cruet of olive oil on the table for us to use.
    - گارسون جاروغنی روغن‌زیتون را روی میز گذاشت تا از آن استفاده کنیم.
    noun countable
    ظرف شراب یا آب (برای عشای ربانی)
    - The delicate silver cruet added an elegant touch to the altar.
    - ظرف‌ شراب ظریف نقره‌ای، جلوه‌ای زیبا به محراب اضافه کرد.
    - The cruet slipped from his hands, shattering into pieces on the church floor.
    - ظرف شراب از دستانش لیز خورد و روی زمین کلیسا تکه‌تکه شد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد cruet

    1. noun A glass or earthen container
      Synonyms: bottle, decanter, flagon, cruse
    2. noun Bottle that holds wine or oil or vinegar for the table
      Synonyms: crewet

    ارجاع به لغت cruet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cruet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cruet

    لغات نزدیک cruet

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی