شکل جمع:
pitchersانگلیسی بریتانیایی کوزه
She poured water from the pitcher into her glass.
او آب را از کوزه داخل لیوانش ریخت.
I bought a beautiful ceramic pitcher for my mother as a gift.
یک کوزهی سرامیکی زیبا برای مادرم هدیه خریدم.
انگلیسی آمریکایی پارچ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a pitcher of water
یک پارچ آب
The pitcher was filled to the brim with refreshing lemonade.
پارچ تا لبه با لیموناد تازه پر شد.
ورزش پرتابکننده (بیسبال)
The coach called for a new pitcher to come into the game.
مربی خواستار ورود یک پرتابکنندهی تازهنفس به بازی شد.
Our team needs to find a reliable starting pitcher for next season.
تیم ما باید برای فصل آینده یک بازیکن پرتابکنندهی قابلاعتماد پیدا کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pitcher» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pitcher