فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pitcher

ˈpɪtʃər ˈpɪtʃə

شکل جمع:

pitchers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

انگلیسی بریتانیایی کوزه

She poured water from the pitcher into her glass.

او آب را از کوزه داخل لیوانش ریخت.

I bought a beautiful ceramic pitcher for my mother as a gift.

یک کوزه‌ی سرامیکی زیبا برای مادرم هدیه خریدم.

noun countable

انگلیسی آمریکایی پارچ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

a pitcher of water

یک پارچ آب

The pitcher was filled to the brim with refreshing lemonade.

پارچ تا لبه با لیموناد تازه پر شد.

noun countable

ورزش پرتاب‌کننده (بیسبال)

The coach called for a new pitcher to come into the game.

مربی خواستار ورود یک پرتاب‌کننده‌ی تازه‌نفس به بازی شد.

Our team needs to find a reliable starting pitcher for next season.

تیم ما باید برای فصل آینده یک بازیکن پرتاب‌کننده‌ی قابل‌اعتماد پیدا کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pitcher

  1. noun jug
    Synonyms:
    container jar bottle vessel flask canteen crock carafe vase decanter ewer flagon amphora
  1. noun baseball pitcher
    Synonyms:
    baseball player reliever closer hurler ace middle reliever knuckleballer

ارجاع به لغت pitcher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitcher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pitcher

لغات نزدیک pitcher

پیشنهاد بهبود معانی