فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pitcher

ˈpɪtʃər ˈpɪtʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pitchers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    انگلیسی بریتانیایی کوزه
    • - She poured water from the pitcher into her glass.
    • - او آب را از کوزه داخل لیوانش ریخت.
    • - I bought a beautiful ceramic pitcher for my mother as a gift.
    • - یک کوزه‌ی سرامیکی زیبا برای مادرم هدیه خریدم.
  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی پارچ
    • - a pitcher of water
    • - یک پارچ آب
    • - The pitcher was filled to the brim with refreshing lemonade.
    • - پارچ تا لبه با لیموناد تازه پر شد.
  • noun countable
    ورزش پرتاب‌کننده (بیسبال)
    • - The coach called for a new pitcher to come into the game.
    • - مربی خواستار ورود یک پرتاب‌کننده‌ی تازه‌نفس به بازی شد.
    • - Our team needs to find a reliable starting pitcher for next season.
    • - تیم ما باید برای فصل آینده یک بازیکن پرتاب‌کننده‌ی قابل‌اعتماد پیدا کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pitcher

  1. noun jug
    Synonyms: amphora, bottle, canteen, carafe, container, crock, cruet, decanter, ewer, flagon, flask, jar, vase, vessel
  2. noun baseball pitcher
    Synonyms: ace, baseball player, closer, hurler, knuckleballer, middle reliever, reliever

ارجاع به لغت pitcher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitcher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pitcher

لغات نزدیک pitcher

پیشنهاد بهبود معانی