پارچ، تنگ، صراحی (نوعی ظرف بلور برای نگهداری مایع)، قرابه
She poured the wine into the carafe.
شراب را در صراحی ریخت.
The waiter brought us a carafe of water.
گارسون برای ما یک پارچ آب آورد.
فنجان، قهوهخوری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The waitress brought us a carafe of hot coffee.
پیشخدمت یک فنجان قهوهی داغ برای ما آورد.
The carafe shattered when it fell off the table.
فنجان با افتادن از روی میز شکست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «carafe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/carafe