فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Pitchfork

ˈpɪtʃfɔːrk ˈpɪtʃfɔːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
دوشاخه، چنگال، شانه، پنجه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He pitchforked the hay into the truck.
- او کاه را با چنگک توی کامیون می‌انداخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pitchfork

  1. noun an implement
    Synonyms:
    three-tined fork hayfork header fork
  1. verb lift with a pitchfork
    Synonyms:
    fork

ارجاع به لغت pitchfork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitchfork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pitchfork

لغات نزدیک pitchfork

پیشنهاد بهبود معانی