آخرین به‌روزرسانی:

Broody

ˈbruːdi ˈbruːdi

صفت تفضیلی:

more broody

صفت عالی:

most broody

معنی‌ها

adjective

(مجازی) (شخص) غصه‌دار، مغموم، اندوهگین، غمگین، غم‌زده، دمغ، گرفته، افسرده، (حالت) غمگینانه

adjective

(زن) خواهان بچه، (زن) که دلش بچه می‌خواهد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broody

  1. noun a domestic hen ready to brood
    Synonyms:
    brood hen setting hen sitter broody-hen
  1. adjective deeply or seriously thoughtful
    Synonyms:
    thoughtful reflective contemplative pensive meditative pondering musing ruminative brooding

ارجاع به لغت broody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/broody

لغات نزدیک broody

پیشنهاد بهبود معانی