با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fetched

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    fetches
  • وجه وصفی حال:

    fetching

معنی

adjective B1
فروشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fetched

  1. verb Be sold for a certain price
    Synonyms: gotten, realized, retrieved, brought, conveyed, tricked, swept, obtained, inhaled, ghosted, elicited, delivered, attracted, achieved
    Antonyms: freed
  2. verb To cause to come along with oneself
    Synonyms: summoned, transported, taken, conveyed, carried, brought, elicited, borne

ارجاع به لغت fetched

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fetched» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fetched

لغات نزدیک fetched

پیشنهاد بهبود معانی