با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Sat

sæt sæt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    sit
  • شکل سوم:

    sat
  • وجه وصفی حال:

    sitting

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun adverb
زمان گذشته ساده فعل Sit

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun adverb
قسمت سوم فعل Sit
- Ahmad sat on the bench.
- احمد روی نیمکت نشست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sat

  1. verb To assume a sitting posture
    Synonyms: squatted, hunkered, perched
    Antonyms: risen, stood, lifted
  2. verb Work or act as a baby-sitter
    Synonyms: postured, convened, met, occupied, baby-sat, weighed, stayed, squatted, posed, settled, set, rested, reposed, remained, relaxed, assembled, pleased, perched, endured, deliberated, brooded, modelled
    Antonyms: cancelled
  3. verb Sit and travel on the back of animal, usually while controlling its motions
    Synonyms: ride, rode, rested, remained
  4. verb Show to a seat; assign a seat for
    Synonyms: seated
    Antonyms: stood, arisen, lied
  5. noun The seventh and last day of the week; observed as the Sabbath by Jews and some Christians
    Synonyms: saturday, Sabbatum

ارجاع به لغت sat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sat

لغات نزدیک sat

پیشنهاد بهبود معانی