شکل جمع:
blandishmentsچربزبانی، تعریفوتمجید، چاپلوسی، زبانبازی، تملق، اغوا، دلبری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The salesman’s blandishments made the customers feel special and persuaded them to buy.
چربزبانی فروشنده باعث شد مشتریان احساس خاص بودن کنند و آنها را به خرید ترغیب کرد.
Politicians often use blandishments to gain voters’ support.
سیاستمداران اغلب از زبانبازی برای جلب حمایت رأیدهندگان استفاده میکنند.
We resisted the salesman's blandishments.
زبان چرب و نرم فروشنده در ما اثری نکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blandishment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blandishment