گذشتهی ساده:
blandishedشکل سوم:
blandishedسومشخص مفرد:
blandishesوجه وصفی حال:
blandishingریشخند کردن، نوازش کردن، چاپلوسی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was blandished by those who needed his help.
آنهایی که به کمک او نیاز داشتند، سرش را شیرهمالی کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blandish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blandish