با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Blandish

ˈblændɪʃ ˈblændɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blandished
  • شکل سوم:

    blandished
  • سوم‌شخص مفرد:

    blandishes
  • وجه وصفی حال:

    blandishing

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
ریشخند کردن، نوازش کردن، چاپلوسی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He was blandished by those who needed his help.
- آن‌هایی که به کمک او نیاز داشتند، سرش را شیره‌مالی کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blandish

  1. verb To persuade or try to persuade by gentle persistent urging or flattery
    Synonyms: cajole, coax, flatter, wheedle, allure, beguile, honey, caress, charm, soft soap, entice, sweet-talk, beslobber, urge, beslubber
    Antonyms: disparage
  2. verb To compliment excessively and ingratiatingly
    Synonyms: adulate, butter up, flatter, honey, slaver, soft soap, sweet-talk

ارجاع به لغت blandish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blandish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blandish

لغات نزدیک blandish

پیشنهاد بهبود معانی