فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Corrosion

kəˈroʊʒn kəˈrəʊʒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    corrosions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    خوردگی (عمل شیمیایی)، تحلیل، فساد تدریجی، زنگ‌زدگی
    • - Painting prevents corrosion.
    • - رنگ زدن از زنگ‌زدگی جلوگیری می‌کند.
    • - metal corrosion
    • - خوردگی فلز
    • - the corrosion of faith
    • - از بین رفتن ایمان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد corrosion

  1. noun disintegration
    Synonyms: decay, decomposition, degeneration, deterioration, erosion, oxidation, rust, wear

ارجاع به لغت corrosion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corrosion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corrosion

لغات نزدیک corrosion

پیشنهاد بهبود معانی