با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Sandwich

ˈsændwɪtʃ / / ˈsænwɪtʃ ˈsænwɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sandwiched
  • شکل سوم:

    sandwiched
  • سوم شخص مفرد:

    sandwiches
  • وجه وصفی حال:

    sandwiching
  • شکل جمع:

    sandwiches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    ساندویچ
  • verb - transitive
    ساندویچ درست کردن، ساندویچ کردن
  • verb - transitive
    در تنگنا قرار دادن، جا دادن، قرار دادن
    • - to sandwich a film between two layers of plastic
    • - قرار دادن فیلم میان دو لایه پلاستیک
    • - I sat in the middle, sandwiched between two ladies.
    • - من وسط نشستم و میان دو خانم گیر کردم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sandwich

  1. noun grinder
    Synonyms: BLT, club sandwich, Dagwood, hero, hoagie, open-faced sandwich, Reuben, sub, submarine sandwich

ارجاع به لغت sandwich

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sandwich» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sandwich

لغات نزدیک sandwich

پیشنهاد بهبود معانی