امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Specified

ˈspɛsəˌfaɪd ˈspɛsɪˌfaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    specifies
  • وجه وصفی حال:

    specifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
معین، مشخص، تعیین‌شده، مشخص‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The specified time for the meeting is 3:00 PM.
- زمان تعیین‌شده‌ برای جلسه 3:00 بعدازظهر است.
- the specified instructions
- دستورالعمل‌های مشخص‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد specified

  1. verb Select something or someone for a specific purpose
    Synonyms:
    particularized assigned stipulated specialized detailed
    Antonyms:
    generalized
  1. adjective Chosen
    Synonyms:
    itemized
  1. verb Determine the essential quality of
    Synonyms:
    named stipulated particularized designated defined delimitated told blueprinted stated requested mentioned delimited listed itemized individualized destined established enumerated cited determined instanced delineated detailed described assigned intended
  1. verb Define clearly
    Synonyms:
    indicated narrowed shown conditioned marked qualified designated denoted stipulated
  1. verb Decide upon or fix definitely
    Synonyms:
    limited fixed defined determined set
    Antonyms:
    generalized
  1. adjective Clearly and explicitly stated
    Antonyms:
    unspecified

ارجاع به لغت specified

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «specified» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/specified

لغات نزدیک specified

پیشنهاد بهبود معانی