امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Destined

    ˈdestɪnd ˈdestɪnd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      destines

    • وجه وصفی حال:

      destining

    معنی

    adjective
    مقدر،عازم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد destined

    1. adjective bound for, fated in near future
      Synonyms:
      coming near certain inevitable impending to come at hand looming threathening in prospect in store fated intended meant designed directed predetermined predestined foreordained ordained settled inescapable unavoidable closed instant forthcoming hanging over overhanging sealed compelled compulsory doomed condemned inexorable in the cards in the wind brewing stated bound for that will be predesigned way the ball bounces que sera sera that is to be ineluctable
      Antonyms:
      avoidable unscheduled
    1. adjective en route, on the road to
      Synonyms:
      heading bound for scheduled designated appointed assigned directed chosen determined specified ordered to prepared booked en route on the road to delegated appropriated routed entrained bent upon consigned

    ارجاع به لغت destined

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «destined» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/destined

    لغات نزدیک destined

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    در انگیختنی در دمیدنی دزد نهانکار دزدی انتشاراتی کردن دزدی دریایی دست از پایداری کشیدن دست به دامان دسته بزرگ ماهی دسته بندی برحسب نمره دسته نوازندگان دستوربری دستک مساحی دستگاه بازبینی دستگاه حمل علوفه دستگاه ضمیمه دستگاه کاوگر دستگاه سنجش ولتاژ دسیسه پرور دشتاب دشرویش