Protagonist

prəˈtæɡnɪst prəʊˈtæɡənɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    protagonists

معنی و نمونه‌جمله

noun C2
بازیگر عمده، پیشقدم، پیش کسوت، سردسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- one of the protagonists of the Anglo-American alliance
- یکی از سردمداران اتحاد امریکا و انگلیس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد protagonist

  1. noun person who takes the lead; central figure of narrative
    Synonyms: advocate, central character, champion, combatant, exemplar, exponent, hero, idol, lead, lead character, leader, mainstay, prime mover, principal, standard-bearer, warrior
    Antonyms: antagonist

ارجاع به لغت protagonist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «protagonist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/protagonist

لغات نزدیک protagonist

پیشنهاد بهبود معانی