جداگانه، یکییکی، تکتک، انفرادی، بهتنهایی
They instruct each student individually.
آنان به هر شاگرد جداگانه درس میدهند.
Individually constructed houses.
خانههایی که یکییکی ساخته شدهاند.
بهطور منحصربهفرد، بهشیوهای خاص، با سبک خاص خود، با ویژگیهای فردی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Each artist paints individually.
هر هنرمند به سلیقهی فردی خودش نقاشی میکند.
He dresses very individually, always standing out in a crowd.
او لباسهایی با سبک کاملاً شخصی میپوشد و همیشه در میان جمع متمایز است.
بهشخصه
Whatever action the government takes will affect me individually.
هر اقدامی که دولت انجام بدهد، بهشخصه مرا تحتتأثیر قرار خواهد داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «individually» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/individually