فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Afflictive

əˈflɪktɪv əˈflɪktɪv

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مصیبت‌‌بار، رنج‌آور، دردآور، اندوه‌بار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The afflictive news of her father's death left her devastated.

خبر مصیبت‌‌بار مرگ پدرش او را داغون کرد.

The loss of a loved one can be an afflictive experience.

.از دست دادن عزیز می‌تواند تجربه‌ای اندوه‌بار باشد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد afflictive

  1. adjective marked by, causing, or experiencing physical pain
    Synonyms:
    painful sore aching hurtful achy smarting nagging

ارجاع به لغت afflictive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «afflictive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/afflictive

لغات نزدیک afflictive

پیشنهاد بهبود معانی