(صدای) زمخت، دورگه
He had a gravelly voice.
او صدای زمختی داشت.
His gravelly voice echoed through the empty room.
صدای دورگهاش در اتاق خالی پیچید.
سنگریزهدار، پرریگ، ریگدار، شنی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The gravelly path crunched underfoot as we walked.
وقتی راه میرفتیم، مسیر شنی زیر پا قرچقرچ صدا میداد.
She noticed the gravelly texture of the old stone wall.
او متوجه بافت سنگریزهدار دیوار سنگی قدیمی شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gravelly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gravelly