فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Roller

ˈroʊlər ˈrəʊlə

شکل جمع:

rollers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

غلتک، غلتانک، نورد

The factory workers used a roller to press down the fabric and smooth out any wrinkles.

کارگران کارخانه از غلتک برای فشار دادن پارچه و صاف کردن هرگونه ناصافی استفاده می‌کردند.

The conveyor belt moved smoothly over the rollers.

نوارنقاله به آرامی روی غلتک‌ها حرکت می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The painter used a roller to apply the paint onto the walls, making the job quicker and more efficient.

نقاش از غلتک برای زدن رنگ به دیوارها استفاده کرد.

noun countable

آرایش و پیرایش بیگودی (وسیله‌ای که استفاده از آن سبب فر شدن مو می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

She placed the roller in her hair.

بیگودی را روی موهایش گذاشت.

The hairdresser heated up the roller before placing it in her client's hair.

آرایشگر قبل از قرار دادن بیگودی روی موهای مشتری، آن را گرم کرد.

noun countable

غلتک (دستگاهی سنگین برای صاف کردن سطوح)

The construction crew used a heavy roller to smooth the asphalt.

تیم ساخت‌وساز از غلتکی سنگین برای صاف کردن آسفالت استفاده کردند.

He operated the roller with practiced ease.

او غلتک را با سهولت و مهارت به کار انداخت.

noun countable

موج بلند، خیزاب

He warned swimmers to stay close to shore as the rollers were particularly strong that day.

او به شناگران هشدار داد که نزدیک ساحل بمانند زیرا خیزاب‌ها در آن روز قوی بودند.

The photographer captured the beauty of the rollers.

عکاس زیبایی موج‌های بلند را به تصویر کشیده است.

noun countable

جانورشناسی سبزقبا (نوعی پرنده)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The roller's unique coloring makes it easy to identify in the wild.

رنگ منحصر‌به‌فرد سبزقبا شناسایی آن در طبیعت را آسان می‌کند.

We spotted a roller perched on a branch.

سبزقبایی را دیدیم که روی شاخه‌ای نشسته بود.

noun countable

وردنه

The baker used a roller to flatten the dough before shaping it into loaves.

نانوا قبل از اینکه خمیر را به شکل چونه درآورد، از وردنه برای صاف کردن خمیر استفاده کرد.

The baker used a heavy marble roller to flatten the dough.

نانوا از وردنه‌ی سنگ مرمر سنگین برای صاف کردن خمیر استفاده کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد roller

  1. noun a mechanical device consisting of a cylindrical tube around which the hair is wound to curl it
    Synonyms:
    curler crimper hair-curler roll wave surge breaker rolling wave billow
  1. noun pigeon that executes backward somersaults in flight or on the ground
    Synonyms:
    tumbler tumbler pigeon

لغات هم‌خانواده roller

ارجاع به لغت roller

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roller» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/roller

لغات نزدیک roller

پیشنهاد بهبود معانی