فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pebble

ˈpebl ˈpebl

گذشته‌ی ساده:

pebbled

شکل سوم:

pebbled

سوم‌شخص مفرد:

pebbles

وجه وصفی حال:

pebbling

شکل جمع:

pebbles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

سنگ‌ریزه، ریگ

The beach was covered in colorful pebbles of various shapes and sizes.

ساحل پوشیده از سنگ‌ریزه‌های رنگارنگ با اشکال و اندازه‌های مختلف بود.

She kept a collection of unique pebbles.

مجموعه‌ای از ریگ‌های منحصربه‌فرد را نگهداری می‌کرد.

noun countable

کوارتز شفاف (نوعی عقیق)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The pebble sparkled in the sunlight.

کوارتز شفاف زیر نور خورشید برق می‌زد.

He found a small pebble of agate.

یک قطعه عقیق کوچک پیدا کرد.

noun

رویه‌ی زبر و دانه‌دانه، سطح نامنظم

As I ran my fingers over the pebble, its irregular surface reminded me of nature's artistry.

وقتی که انگشتانم را روی رویه‌ی زبر و دانه‌دانه می‌کشیدم، سطح نامنظم آن من را به یاد هنر طبیعت می‌انداخت.

Walking barefoot on the pebble felt like a gentle massage for my feet.

راه رفتن با پای برهنه روی سطح نامنظم مثل ماساژ ملایم برای پاهایم بود.

verb - transitive

ریگ انداختن، ریگ پرت کردن

Children pebbled the dog.

بچه‌ها به سگ ریگ می‌انداختد.

As they walked along the beach, they couldn't resist pebbling the seagulls.

وقتی که آنان در امتداد ساحل قدم می‌زدند، نتوانستند در مقابل ریگ پرت کردن به سمت کاکایی‌ها مقاومت کنند.

verb - transitive

سنگ‌ریزه‌پوش کردن، ریگ‌پوش کردن، با ریگ پوشاندن (یا چیزهای مشابه آن)

She pebbled the garden path to create a rustic and natural look.

او مسیر باغ را سنگ‌ریزه‌پوش کرد تا ظاهری روستایی و طبیعی ایجاد کند.

We decided to pebble our driveway.

تصمیم گرفتیم مسیرمان خود را ریگ‌پوش کنیم.

verb - transitive

زبر رویه کردن، دارای نقش ریگی کردن، نقش و نگار ریگی دادن به (چرم و کاغذ و غیره) (با منگنه یا پرس)

pebble leather

چرم رو زبر (زبر رویه)

The shoemaker decided to pebble the suede shoes for added visual appeal.

کفاش تصمیم گرفت برای جذابیت بصری بیشتر به کفش‌های جیر نقش ریگی بدهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pebble

  1. noun a solidified form of earth
    Synonyms:
    stone gravel cobblestone cobble pebblestone gravelstone checkstone jackstone slingstone drakestone

ارجاع به لغت pebble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pebble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pebble

لغات نزدیک pebble

پیشنهاد بهبود معانی