با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pebble

ˈpebl ˈpebl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pebbled
  • شکل سوم:

    pebbled
  • سوم شخص مفرد:

    pebbles
  • وجه وصفی حال:

    pebbling
  • شکل جمع:

    pebbles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    سنگ‌ریزه، ریگ
    • - The beach was covered in colorful pebbles of various shapes and sizes.
    • - ساحل پوشیده از سنگ‌ریزه‌های رنگارنگ با اشکال و اندازه‌های مختلف بود.
    • - She kept a collection of unique pebbles.
    • - مجموعه‌ای از ریگ‌های منحصربه‌فرد را نگهداری می‌کرد.
  • noun countable
    کوارتز شفاف (نوعی عقیق)
    • - The pebble sparkled in the sunlight.
    • - کوارتز شفاف زیر نور خورشید برق می‌زد.
    • - He found a small pebble of agate.
    • - یک قطعه عقیق کوچک پیدا کرد.
  • noun
    رویه‌ی زبر و دانه‌دانه، سطح نامنظم
    • - As I ran my fingers over the pebble, its irregular surface reminded me of nature's artistry.
    • - وقتی که انگشتانم را روی رویه‌ی زبر و دانه‌دانه می‌کشیدم، سطح نامنظم آن من را به یاد هنر طبیعت می‌انداخت.
    • - Walking barefoot on the pebble felt like a gentle massage for my feet.
    • - راه رفتن با پای برهنه روی سطح نامنظم مثل ماساژ ملایم برای پاهایم بود.
  • verb - transitive
    ریگ انداختن، ریگ پرت کردن
    • - Children pebbled the dog.
    • - بچه‌ها به سگ ریگ می‌انداختد.
    • - As they walked along the beach, they couldn't resist pebbling the seagulls.
    • - وقتی که آنان در امتداد ساحل قدم می‌زدند، نتوانستند در مقابل ریگ پرت کردن به سمت کاکایی‌ها مقاومت کنند.
  • verb - transitive
    سنگ‌ریزه‌پوش کردن، ریگ‌پوش کردن، با ریگ پوشاندن (یا چیزهای مشابه آن)
    • - She pebbled the garden path to create a rustic and natural look.
    • - او مسیر باغ را سنگ‌ریزه‌پوش کرد تا ظاهری روستایی و طبیعی ایجاد کند.
    • - We decided to pebble our driveway.
    • - تصمیم گرفتیم مسیرمان خود را ریگ‌پوش کنیم.
  • verb - transitive
    زبر رویه کردن، دارای نقش ریگی کردن، نقش و نگار ریگی دادن به (چرم و کاغذ و غیره) (با منگنه یا پرس)
    • - pebble leather
    • - چرم رو زبر (زبر رویه)
    • - The shoemaker decided to pebble the suede shoes for added visual appeal.
    • - کفاش تصمیم گرفت برای جذابیت بصری بیشتر به کفش‌های جیر نقش ریگی بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pebble

  1. noun A solidified form of earth
    Synonyms: stone, gravel, cobblestone, cobble, checkstone, drakestone, pebblestone, gravelstone, slingstone, jackstone

ارجاع به لغت pebble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pebble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pebble

لغات نزدیک pebble

پیشنهاد بهبود معانی