فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Metal

ˈmetl ˈmetl

شکل جمع:

metals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B1

فلز، ماده، جسم فلزی، ماده مذاب

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

metals such as copper and silver

فلزاتی همچون مس و نقره

a piece of metal

یک تکه فلز

نمونه‌جمله‌های بیشتر

metal objects

اشیای فلزی

A night train roared along the metals.

قطار شبانه غرش‌کنان روی ریل‌ها حرکت می‌کرد.

the metal of his character

خمیره‌ی شخصیت او

He showed his metal in dealing with Stalin.

در معامله با استالین ماهیت خود را هویدا کرد.

verb - transitive

سنگ ریزی کردن، فلزی کردن، با فلز پوشاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

to metal a ship's bottom

ته کشتی را فلز‌پوش کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد metal

  1. noun lustrous chemical element
    Synonyms:
    mineral ore foil plate leaf alloy hardware ingot deposit load vein casting solder mail native rock

ارجاع به لغت metal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «metal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/metal

لغات نزدیک metal

پیشنهاد بهبود معانی