به تکههای کوچک تقسیم شدن، خرد شدن، تکهتکه شدن، به قطعات کوچک تقسیم شدن
The statue fell and broke into pieces.
مجسمه افتاد و تکهتکه شد.
The glass shattered and broke into thousands of tiny pieces.
شیشه ترکید و به هزاران تکهی ریز تبدیل شد.
به تکههای کوچک تقسیم کردن، خردکردن، تکهتکه کردن، به قطعات کوچک تقسیم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rock hit the window and it broke into pieces.
سنگ به شیشه خورد و آن را خرد کرد.
They broke the chocolate bar into small pieces.
آنها شکلاتتختهای را به قطعات کوچکی تقسیم کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «break into pieces» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/break-into-pieces