با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Sentinel

ˈsentɪnl ˈsentɪnl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive
    کشیک، نگهبان
  • noun verb - transitive
    نگهبان، قراول، دیده‌بان، کشیک، نگهبانی کردن
    • - a sentinel dog
    • - سگ نگهبان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sentinel

  1. noun sentry
    Synonyms: guard, keeper, lookout, picket, protector, watchman/woman, watchperson

ارجاع به لغت sentinel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sentinel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sentinel

لغات نزدیک sentinel

پیشنهاد بهبود معانی