با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mediocrity

ˌmidiˈɑːkrəti ˌmiːdɪˈɒkrɪti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
میانگی، حد وسط، اندازه متوسط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The most important characteristic of his poetry is its mediocrity.
- مهمترین ویژگی اشعار او معمولی بودن آن است.
- the mediocrity of his grades
- خوب نبودن نمرات او
- He shone because he was surrounded by mediocrities.
- او درخشید؛ چون دور و برش را اشخاص میان‌مایه گرفته بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mediocrity

  1. noun Ordinariness
    Synonyms: commonplaceness, averageness, commonness
  2. noun A mediocre person
    Synonyms: upstart, cipher, nonentity; Tom, second-rater, and Harry*;

ارجاع به لغت mediocrity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mediocrity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mediocrity

لغات نزدیک mediocrity

پیشنهاد بهبود معانی