فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mediocrity

ˌmidiˈɑːkrəti ˌmiːdɪˈɒkrɪti

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2

میانگی، حد وسط، اندازه متوسط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The most important characteristic of his poetry is its mediocrity.

مهمترین ویژگی اشعار او معمولی بودن آن است.

the mediocrity of his grades

خوب نبودن نمرات او

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He shone because he was surrounded by mediocrities.

او درخشید؛ چون دور و برش را اشخاص میان‌مایه گرفته بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mediocrity

  1. noun ordinariness
    Synonyms:
    commonness averageness commonplaceness
  1. noun a mediocre person
    Synonyms:
    nonentity cipher second-rater upstart

ارجاع به لغت mediocrity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mediocrity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mediocrity

لغات نزدیک mediocrity

پیشنهاد بهبود معانی