فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Upstart

ˈʌpstɑːrt ˈʌpstɑːt

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive adverb

نوکیسه، تازه به دوران رسیده، آدم متکبر، یکه خوردن، روشن کردن (موتور ماشین و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

(Green) an upstart crow beautified with our feathers

کلاغ تازه به دوران رسیده‌ای که با پرهای ما آذین شده است

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد upstart

  1. noun newly rich
    Synonyms:
    nouveau riche social climber status seeker parvenue name-dropper

ارجاع به لغت upstart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upstart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/upstart

لغات نزدیک upstart

پیشنهاد بهبود معانی