امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Muses

American: ˈmjuːzəz British: ˈmjuːzɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mused
  • شکل سوم:

    mused
  • وجه وصفی حال:

    musing

معنی

(اسطوره‌ی یونان) الهگان هنر و دانش (نه دارگونه که الهه‌ی علوم و هنرهای مختلف بودند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muses

  1. verb Reflect deeply on a subject
    Synonyms:
    reflects ponders thinks ruminates meditates mulls cogitates weighs speculates studies revolves contemplates entertains deliberates considers
    Antonyms:
    neglects ignores
  1. verb To experience dreams or daydreams
    Synonyms:
    fantasizes dreams daydreams
  1. noun The condition of being so lost in solitary thought as to be unaware of one's surroundings
    Synonyms:
    trances studies reveries abstractions
  1. noun One who writes poetry
    Synonyms:
    calliope clio erato euterpe melpomene terpsichore thalia urania stimuli bards genii inspirations talents
  1. noun
    Synonyms:
    goddesses sacred Nine the tuneful Nine Nine goddesses the Graces the arts classical deities
  1. adjective
    Synonyms:
    pierian

ارجاع به لغت muses

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muses» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muses

لغات نزدیک muses

پیشنهاد بهبود معانی