شکل جمع:
communicantsدین گیرندهی عشای ربانی
The communicant approached the altar.
گیرندهی عشای ربانی به محراب نزدیک شد.
The pastor emphasized the importance of regular attendance at Mass for all communicants.
کشیش بر اهمیت حضور منظم در مراسم عشای ربانی برای همهی گیرندگان عشای ربانی تأکید کرد.
اطلاعدهنده، آگاهکننده، پیامآور، خبررسان، منبع خبر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The journalist hid the identity of the communicant.
روزنامهنگار هویت منبع خبر را مخفی کرد.
The police officer interviewed the communicant to gather evidence for the case.
افسر پلیس برای جمعآوری مدارک و شواهد برای این پرونده با اطلاعدهنده مصاحبه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «communicant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/communicant