بهطور بیحالت، بهطور بیاحساس، بهطور بیروح (به نحوی که نشان نمیدهد شخص چه فکر یا احساسی دارد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She stared expressionlessly at the painting.
بهطور بیحالت به نقاشی خیره شد.
The actor delivered his lines expressionlessly.
بازیگر سخنان نوشتهشده در فیلمنامه را بهطور بیروح ایراد میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «expressionlessly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/expressionlessly