بهطور وصفناپذیر، بهطور وصفنشدنی، بهطور غیرقابلبیان، بهگونهای که نتوان آن را توصیف کرد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My heart began to throb with inexpressible joy.
قلبم از شادی وصفنشدنی شروع به تپیدن کرد.
I am inexpressibly sad.
بهگونهای که نمیتوانم آن را توصیف کنم، غمگینم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inexpressibly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inexpressibly