گذشتهی ساده:
testifiedشکل سوم:
testifiedسومشخص مفرد:
testifiesوجه وصفی حال:
testifyingگواهی دادن، شهادت دادن، تصدیق کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He testified against my grandfather.
او علیه پدربزرگم شهادت داد.
He was called to testify before the senate.
او را احضار کردند که در مجلس سنا شهادت بدهد.
a look testifying to his impatience
نگاهی که دال بر بیصبری او بود/ نگاهی که حاکی از بیصبریاش است.
This carpet testifies to the skill of Iranian craftsmen.
این قالی گواه مهارت هنرمندان ایرانی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «testify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/testify