با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Testify

ˈtestɪfaɪ ˈtestɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    testified
  • شکل سوم:

    testified
  • سوم‌شخص مفرد:

    testifies
  • وجه وصفی حال:

    testifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1
گواهی دادن، شهادت دادن، تصدیق کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He testified against my grandfather.
- او علیه پدربزرگم شهادت داد.
- He was called to testify before the senate.
- او را احضار کردند که در مجلس سنا شهادت بدهد.
- a look testifying to his impatience
- نگاهی که دال بر بی‌صبری او بود/ نگاهی که حاکی از بی‌صبری‌اش است.
- This carpet testifies to the skill of Iranian craftsmen.
- این قالی گواه مهارت هنرمندان ایرانی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد testify

  1. verb vouch for; give testimony
    Synonyms: affirm, announce, argue, assert, attest, bear witness, bespeak, betoken, certify, corroborate, cross one’s heart, declare, demonstrate, depone, depose, evince, give evidence, give facts, give one’s word, indicate, make evident, mount, point to, prove, say so, show, sing, stand up for, state, swear, swear to, swear up and down, token, warrant, witness

ارجاع به لغت testify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «testify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/testify

لغات نزدیک testify

پیشنهاد بهبود معانی