گذشتهی ساده:
embossedشکل سوم:
embossedسومشخص مفرد:
embossesوجه وصفی حال:
embossingپوشاندن، اندودن، مزین کردن، پرجلوه ساختن، برجسته کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His name was embossed on the briefcase.
نام او به طور برجسته روی کیف نگاشته شده بود.
an embossed medallion
مدال برجستهکاریشده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «emboss» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emboss