شروع کردن، آغاز کردن، راهاندازی کردن
Let's start off by introducing ourselves to each other.
بیایید با معرفی خودمان به یکدیگر شروع کنیم.
The race will start off at 9:00 am sharp.
مسابقه از ساعت ۹ صبح آغاز خواهد شد.
شروع به حرکت کردن، شروع کردن سفر، راه افتادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We should start off early tomorrow to avoid traffic on the way.
برای نخوردن به ترافیک در راه، باید فردا زود شروع به حرکت کنیم.
Let's start off by heading towards the beach for a relaxing day.
بیایید سفر کردن بهسمت ساحل در یک روز آرام را شروع کنیم.
(وادار به) شروع کاری کردن
She started his daughter off on the piano.
او دخترش را وادار به شروع نواختن پیانو کرد.
The coach instructed the players to start off the game with a strong offense.
مربی به بازیکنان دستور داد که بازی را با حملهی قوی شروع کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «start off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/start-off