فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Start Off

stɑrt ɔf stɑːt ɒf

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb A1

شروع کردن، آغاز کردن، راه‌اندازی کردن

Let's start off by introducing ourselves to each other.

بیایید با معرفی خودمان به یکدیگر شروع کنیم.

The race will start off at 9:00 am sharp.

مسابقه از ساعت ۹ صبح آغاز خواهد شد.

phrasal verb

شروع به حرکت کردن، شروع کردن سفر، راه افتادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

We should start off early tomorrow to avoid traffic on the way.

برای نخوردن به ترافیک در راه، باید فردا زود شروع به حرکت کنیم.

Let's start off by heading towards the beach for a relaxing day.

بیایید سفر کردن به‌سمت ساحل در یک روز آرام را شروع کنیم.

phrasal verb

(وادار به) شروع کاری کردن

She started his daughter off on the piano.

او دخترش را وادار به شروع نواختن پیانو کرد.

The coach instructed the players to start off the game with a strong offense.

مربی به بازیکنان دستور داد که بازی را با حمله‌ی قوی شروع کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد start off

  1. phrasal verb begin
  1. phrasal verb set out on a trip
  1. phrasal verb begin one's life or occupation
  1. phrasal verb begin again; to return to the beginning

ارجاع به لغت start off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «start off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/start-off

لغات نزدیک start off

پیشنهاد بهبود معانی