با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Impurity

ɪmˈpjʊrət̬i ɪmˈpjʊərəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    impurities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    ناپاکی، آلودگی، کثافت
    • - the impurity of his motives
    • - ناپاکی نیت‌های او
    • - the degree of a metal's impurity
    • - میزان ناخالصی یک فلز
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد impurity

  1. noun contaminant
    Synonyms: adulteration, contamination, corruption, defilement, dirt, filth, foreign matter, grime, pestilence, poisoning, pollutant, pollution, scum, stain, taint, uncleanness

ارجاع به لغت impurity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impurity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impurity

لغات نزدیک impurity

پیشنهاد بهبود معانی