گذشتهی ساده:
hoofedشکل سوم:
hoofedوجه وصفی حال:
hoofingشکل جمع:
hoofsهمچنین میتوان از شکل جمع hooves به جای hoofs استفاده کرد.
سم (اسب و...)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The horse's hoof left deep imprints in the muddy ground.
سم اسب در زمین گلآلود آثار عمیقی بر جای گذاشت.
The hoof of the deer was injured, causing it to limp.
سم آهو آسیب دید و باعث لنگیدن آن شد.
شوت زدن، لگد زدن، ضربه زدن (به توپ)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The defender hoofed the ball.
مدافع به توپ شوت زد.
The horses hoofed the grass.
اسبها چمن را لگد میزدند.
پیاده رفتن (با عجله)
I hoofed a mile to school every day.
هر روز یک مایل تا مدرسه پیاده میرفتم.
They hoofed it home.
آنان پیاده به منزل رفتند.
رقصیدن، پایکوبی کردن
The children couldn't resist the urge to hoof around the living room when their favorite song came on.
وقتی آهنگ موردعلاقهشان پخش شد، بچهها نمیتوانستند در برابر اصرار برای پایکوبی کردن در اتاق نشیمن مقاومت کنند.
As the music played, the ballet dancers began to hoof across the stage in perfect synchronization.
همانطور که موسیقی پخش میشد، رقصندگان باله شروع به رقصیدن در سراسر صحنه با هماهنگی کامل کردند.
(گاو و گوسفند و غیره) زنده، ذبحنشده
پیاده رفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hoof» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hoof