فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hoof

hʊf huːf

گذشته‌ی ساده:

hoofed

شکل سوم:

hoofed

وجه وصفی حال:

hoofing

شکل جمع:

hoofs

توضیحات:

همچنین می‌توان از شکل جمع hooves به‌ جای hoofs استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

سم (اسب و...)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The horse's hoof left deep imprints in the muddy ground.

سم اسب در زمین گل‌آلود آثار عمیقی بر جای گذاشت.

The hoof of the deer was injured, causing it to limp.

سم آهو آسیب دید و باعث لنگیدن آن شد.

verb - intransitive informal

شوت زدن، لگد زدن، ضربه زدن (به توپ)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The defender hoofed the ball.

مدافع به توپ شوت زد.

The horses hoofed the grass.

اسب‌ها چمن را لگد می‌زدند.

verb - transitive

پیاده رفتن (با عجله)

I hoofed a mile to school every day.

هر روز یک مایل تا مدرسه پیاده می‌رفتم.

They hoofed it home.

آنان پیاده به منزل رفتند.

verb - intransitive

رقصیدن، پای‌کوبی کردن

The children couldn't resist the urge to hoof around the living room when their favorite song came on.

وقتی آهنگ موردعلاقه‌شان پخش شد، بچه‌ها نمی‌توانستند در برابر اصرار برای پای‌کوبی کردن در اتاق نشیمن مقاومت کنند.

As the music played, the ballet dancers began to hoof across the stage in perfect synchronization.

همان‌طور که موسیقی پخش می‌شد، رقصندگان باله شروع به رقصیدن در سراسر صحنه با هماهنگی کامل کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hoof

  1. verb to move rhythmically to music, using patterns of steps or gestures
    Synonyms:
    dance step foot
  1. verb to go on foot
    Synonyms:
    walk step pace tread foot ambulate leg-it hoof-it
  1. noun
    Synonyms:
    paw animal foot trotter cloven foot cleft cloven tramp ungulate unguis ungula frog coffin-bone
  1. adjective
    Synonyms:
    cleft cloven ungulate ungular bisulcate

Idioms

on the hoof

(گاو و گوسفند و غیره) زنده، ذبح‌نشده

hoof it

پیاده رفتن

ارجاع به لغت hoof

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hoof» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hoof

لغات نزدیک hoof

پیشنهاد بهبود معانی