با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Hoof

hʊf huːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hoofed
  • شکل سوم:

    hoofed
  • وجه وصفی حال:

    hoofing
  • شکل جمع:

    hoofs

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع hooves به‌ جای hoofs استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سم (اسب و...)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The horse's hoof left deep imprints in the muddy ground.
- سم اسب در زمین گل‌آلود آثار عمیقی بر جای گذاشت.
- The hoof of the deer was injured, causing it to limp.
- سم آهو آسیب دید و باعث لنگیدن آن شد.
verb - intransitive informal
شوت زدن، لگد زدن، ضربه زدن (به توپ)
- The defender hoofed the ball.
- مدافع به توپ شوت زد.
- The horses hoofed the grass.
- اسب‌ها چمن را لگد می‌زدند.
verb - transitive
پیاده رفتن (با عجله)
- I hoofed a mile to school every day.
- هر روز یک مایل تا مدرسه پیاده می‌رفتم.
- They hoofed it home.
- آنان پیاده به منزل رفتند.
verb - intransitive
رقصیدن، پای‌کوبی کردن
- The children couldn't resist the urge to hoof around the living room when their favorite song came on.
- وقتی آهنگ موردعلاقه‌شان پخش شد، بچه‌ها نمی‌توانستند در برابر اصرار برای پای‌کوبی کردن در اتاق نشیمن مقاومت کنند.
- As the music played, the ballet dancers began to hoof across the stage in perfect synchronization.
- همان‌طور که موسیقی پخش می‌شد، رقصندگان باله شروع به رقصیدن در سراسر صحنه با هماهنگی کامل کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hoof

  1. verb To move rhythmically to music, using patterns of steps or gestures
    Synonyms: dance, foot, step
  2. verb To go on foot
    Synonyms: foot, ambulate, pace, step, tread, walk, leg-it, hoof-it
  3. noun
    Synonyms: unguis, ungula, paw, cleft, cloven foot, cloven, animal foot, frog, coffin-bone, trotter, tramp, ungulate
  4. adjective
    Synonyms: bisulcate, cleft, cloven, ungular, ungulate

Idioms

  • on the hoof

    (گاو و گوسفند و غیره) زنده، ذبح‌نشده

  • hoof it

    پیاده رفتن

ارجاع به لغت hoof

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hoof» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hoof

لغات نزدیک hoof

پیشنهاد بهبود معانی