فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Trotter

ˈtrɑːtər ˈtrɒtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    غذا و آشپزی پاچه‌‌ی خوک
    • - Some people find trotter to be a delicacy, while others find it unappetizing.
    • - برخی افراد پاچه‌ی خوک را غذای لذیذی می دانند اما برخی دیگر آن را اشتهاکورکن می‌دانند.
    • - The chef prepared a delicious dish using trotter as the main ingredient.
    • - سرآشپز با استفاده از پاچه‌ی خوک به عنوان ماده‌ی اصلی، غذای خوشمزه‌ای را آماده کرد.
  • noun countable
    ورزش اسب یورتمه‌رو، اسب مسابقه‌ی یورتمه‌سواری
    • - The crowd erupted in cheers as the trotter crossed the finish line in first place.
    • - با عبور اسب یورتمه‌رو از خط پایان در جایگاه اول، جمعیت به تشویق پرداختند.
    • - The owner of the trotter was thrilled to see his horse perform so well in the race.
    • - صاحب اسب مسابقه‌ی یورتمه‌سواری از دیدن عملکرد اسبش در مسابقه بسیار هیجان‌زده شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد trotter

  1. noun A horse trained to trot; especially a horse trained for harness racing
    Synonyms: trotting horse

ارجاع به لغت trotter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trotter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trotter

لغات نزدیک trotter

پیشنهاد بهبود معانی