فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Assorted

əˈsɔːrt̬ɪd əˈsɔːtɪd

سوم‌شخص مفرد:

assorts

وجه وصفی حال:

assorting

صفت تفضیلی:

more assorted

صفت عالی:

most assorted

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

جور شده، همه فن حریف، همسر، یار، درخور، مناسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

a small bunch of assorted wild flowers

دسته‌ی کوچکی از گل‌های وحشی گوناگون

the assorted books on the table

کتاب‌های جورواجور روی میز

نمونه‌جمله‌های بیشتر

books assorted solely on the basis of size

کتاب‌هایی که صرفاً از نظر اندازه دسته‌بندی شده بودند

a poorly assorted pair

زن و شوهر ناجور

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assorted

  1. adjective various
    Synonyms:
    different varied mixed diverse miscellaneous sundry heterogeneous motley diversified hybrid variegated indiscriminate
    Antonyms:
    same

ارجاع به لغت assorted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assorted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assorted

لغات نزدیک assorted

پیشنهاد بهبود معانی